نامگذاری
دوشنبه ١٦ مرداد ماه وقتی توی بیمارستان برای دومین بار ازت خون گرفتن و گفتن زردیش اومده پایینو شده ١١ مرخصه و میتونین ببرین خونه منم که همراه تو بودم و شبو توی بیمارستان میموندم و هم اعصابم خراب بود هم کلافه شده وقتی این خبرو دادن یه نفس راحتی کشیدم و اومدیم خونه بعد از ٥ روزدم در برامون اسپند دود کردن و از اینکه اومدم خونم خوشحال بودم .شب دایی محمد اینا مامانی بابا جونخاله شیرین و حتی مادری ماهرخ و بابا جون علی هم که از شمال اومده بودن خونمون بودن و تو هم از دنیا بی خبر خواب بودی بابا امیرت گفت فردا قراره بره ثبت برات شناسنامه بگیره تصمیم باید میگرفتیم که اسمتو چی بذاریم ماهم که قبلا با امیر توافق کرده بودیم برسام بذاریم گفتم...